|
سه شنبه 21 شهريور 1391برچسب:, :: 9:38 :: نويسنده : شوریده
شادروان محمدحسن معیری متخلص به «رهی» در دهم اردیبهشت ماه ۱۲۸۸ هجری شمسی در تهران و در خاندانی بزرگ و اهل ادب و هنر چشم به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در تهران به پایان برد، آنگاه وارد خدمت دولتی شد و در مشاغلی چند خدمت کرد. از سال ۱۳۲۲ شمسی به ریاست کل انتشارات و تبلیغات وزارت پیشه و هنر (بعداً وزارت صنایع) منصوب گردید. پس از بازنشستگی در کتابخانهٔ سلطنتی اشتغال داشت. وی همچنین در انجمن موسیقی ایران عضویت داشت. رهی علاوه بر شاعری، در ساختن تصنیف نیز مهارت کامل داشت. وی در سالهای آخر عمر در برنامهٔ گلهای رنگارنگ رادیو در انتخاب شعر با داوود پیرنیا همکاری داشت و پس از او نیز تا پایان زندگی آن برنامه را سرپرستی میکرد. رهی در طول حیات خود سفرهایی به خارج از ایران داشت که از آن جمله است: سفر به ترکیه در سال ۱۳۳۶، سفر به اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۳۳۷ برای شرکت در جشن چهلمین سالگرد انقلاب اکتبر، سفر به ایتالیا و فرانسه در سال ۱۳۳۸ و دو بار سفر به افغانستان، یک بار در سال ۱۳۴۱ برای شرکت در مراسم یادبود نهصدمین سال در گذشت خواجه عبدالله انصاری و دیگربار در سال ۱۳۴۵، عزیمت به انگلستان در سال ۱۳۴۶ برای عمل جراحی، آخرین سفر وی بود. رهی معیری که تا آخر عمر مجرد زیست، در بیست و چهارم آبان سال ۱۳۴۷ شمسی پس از رنجی طولانی از بیماری سرطان معده بدرود زندگانی گفت و در مقبرهٔ ظهیرالدولهٔ شمیران به خاک سپرده شد.
سه شنبه 21 شهريور 1391برچسب:, :: 9:32 :: نويسنده : شوریده
نداند رسم یاری بی وفا یاری که من دارم به آزار دلم کوشد دلآزاری که من دارم و گر دل را به صد خواری رهانم از گرفتاری دلازاری دگر جوید دل زاری که من دارم به خاک من نیفتد سایه سرو بلند او ببین کوتاهی بخت نگونساری که من دارم گهی خاری کشم از پا گهی دستی زنم بر سر بکوی دلفریبان این بود کاری که من دارم دل رنجور من از سینه هر دم می رود سویی ز بستر می گریزد طفل بیماری که من دارم ز پند همنشین درد جگر سوزم فزونتر شد هلاکم می کند آخر پرستاری که من دارم رهی آنمه بسوی من بچشم دیگران بیند نداند قیمت یوسف خریداری که من دارم رهی معیری
یک شنبه 19 شهريور 1391برچسب:, :: 13:31 :: نويسنده : شوریده
رفته بودم سر حوض سهراب سپهری
یک شنبه 19 شهريور 1391برچسب:, :: 13:22 :: نويسنده : شوریده
ساز دل من ناکوک است همه جا عِطر تنفر دارد تنم از خیسی سرد امشب یاد باران دارد همه از من دورند من به همه دورترم آشنا هست که مرا دست بگیرد به تمنای وصال ز چه باطل فکری است آشنا ها همه در فکر فرار ند همی شوریده به خیال عبس است باز هنوز تو ببین نیست کسی، همه رفتند تو به خیال یک نگاه نگران جا ماندی تو ببین نیست کسی همه رفتند تو بازم تنهایی
یک شنبه 19 شهريور 1391برچسب:, :: 13:20 :: نويسنده : شوریده
من از این نامهربانی های مردم کش از این بغض تنفر از این راه پر از ریگ ریا در این بیابان پر از خار رزالت در پس دین پر از شر و پر از هر چیز که غرقم کرده در این رود پر شور و خروش حرص و آز و کین خسته ام خسته ام از لبخندهای دروغین نقابی بر پس آن قلب پر کین خسته ام دیوارها بر من نگاهی پر ترحم می کنند از تمام تنهایی من حکایت می کنند منم محتاج لبخند آشنایی پر محبت نه آنکس که نگاهی از سر ذلت به این تنهایی اندازد خسته ام خسته از ...
|