|
یک شنبه 19 شهريور 1391برچسب:, :: 13:22 :: نويسنده : شوریده
ساز دل من ناکوک است همه جا عِطر تنفر دارد تنم از خیسی سرد امشب یاد باران دارد همه از من دورند من به همه دورترم آشنا هست که مرا دست بگیرد به تمنای وصال ز چه باطل فکری است آشنا ها همه در فکر فرار ند همی شوریده به خیال عبس است باز هنوز تو ببین نیست کسی، همه رفتند تو به خیال یک نگاه نگران جا ماندی تو ببین نیست کسی همه رفتند تو بازم تنهایی
یک شنبه 19 شهريور 1391برچسب:, :: 13:20 :: نويسنده : شوریده
من از این نامهربانی های مردم کش از این بغض تنفر از این راه پر از ریگ ریا در این بیابان پر از خار رزالت در پس دین پر از شر و پر از هر چیز که غرقم کرده در این رود پر شور و خروش حرص و آز و کین خسته ام خسته ام از لبخندهای دروغین نقابی بر پس آن قلب پر کین خسته ام دیوارها بر من نگاهی پر ترحم می کنند از تمام تنهایی من حکایت می کنند منم محتاج لبخند آشنایی پر محبت نه آنکس که نگاهی از سر ذلت به این تنهایی اندازد خسته ام خسته از ...
چهار شنبه 10 اسفند 1390برچسب:, :: 11:49 :: نويسنده : شوریده
پر از هوسم نفرت انگیزم سر تا پا در لجنم دل به تو گیرم شور عاشقی در من یا که در هوسم سر در گریبانم نمی دانم عاشقم یا که هوس بازم ای نازترین نیکو ترین راست ترینم در دریای هوس دل تک تاز ترینم دریاب که در بند دیو نفسم آزاد کن این دل در بندم در توبه باز است هنوز ؟ یا که بسته شده بر رویم ؟ چه نیکو سخنی سرود نظامی بیطمعیم از همه سازندهای جز تو نداریم نوازندهای از پی تست اینهمه امید و بیم هم تو ببخشای و ببخش ای کریم چاره ما ساز که بی داوریم گر تو برانی به که روی آوریم
چهار شنبه 10 اسفند 1390برچسب:, :: 11:17 :: نويسنده : شوریده
در دلم اگر از عشق خبری نیست، که هست مهربانی به تمام نگه تو در دل من باقیست فاصله این دل من از دل تو به اندازه یک لبخند است لب من بر لب تو خنده کنان می رقصند این همه شور و شعف را تو نگیر از دل من چه نگرانی دل من ارام باش می رسد هر لحظه خبری از دل او چه نگرانی دل من اخم نکن مینشیند نقش نقاش زبر دست دلش بر لب سرخ پر آتشدانش
سه شنبه 9 اسفند 1390برچسب:, :: 12:3 :: نويسنده : شوریده
می نویسم از این و آن می نویسم تا بگم از غمم می نویسم از نگاه خسته می نویسم از این دوری از این ره بی انتها می نویسم از نمنم بارون از این قطره های سنگین از این غمی که می غلتد از نگاه خسته دریا می نویسم از تو که دوری از این جریان بی الایش دریا از این موج نهفته در درون حنجره از این وسعت پاکی ساده می نویسم از این اوج دریا مینویسم از ان افتادگی در عرش چون بید، مجنون، عاشق مینویسم از تو ... می خروشی از من چه طوفانی چه گردابی ، چه بی رحمی. منم، منم آن ماهی کوچک، ظعیفم و تنها. عاشق، مجنون، منم آن ماهی مشگی تنها در آن تنگ کوچک خسته از تنگی دنیام, تو بخشیدی دنیاتو خسته بودم ولی آسوده بودم تو عاشقم کردی عاشق آسمون آبیت زمین نیلیت نگفتم خستم نگفتم پر از رنجم نگفتم ازردم نگفتم پر از فریادم نگفتم طوفانیم به دنبال آرامش پس چرا بی رحمی چرا طوفانی چرا گردابی می خروشی.... منم مثل تو تنهام بمون پیشم
دو شنبه 24 بهمن 1390برچسب:, :: 13:33 :: نويسنده : شوریده
سوزم بگدازم به تب عشق بمیرم به تمام حوس دل موج دریا بریزم من دیوانه عاشق به تمنا به تو آیم چه کریمی چه رحیمی تو نگارنده عشقی بنگارم بنویسم از سر خط نگارش تا ته خط بنویسم چه اطش دارم و من
چه دلم طوفان است
چه قراری به کف دل دادم تو مرا در دل آغوش رها کن تو لبانم به لبانت آشنا کن تا شود برکه بی موج دل من تا شود سرد این آتش شوریده دل من
دو شنبه 17 بهمن 1390برچسب:, :: 10:0 :: نويسنده : شوریده
چه غریبم در شهر غریبی که در این شهر پر از کفرو دروغ رنگ باخته ام شده ام هم رنگش شده ام رنگ به رنگ گاه به سیاهی هم رنگ گاه به سفیدش یک رنگ من از اینجا خستم خسته ام از همه عمری که به باطل سر شد خسته از آن همه قصری که بساختم بر آب سیل آمد و بردش هرچه ساخته بودم بر آب کج بساختم همی هر چه بنیان کج رفت تا ثریا باطل من شوریده در در این شهر به باطل رفتم راه کج بود و به کج راه سیاهی رفتم
یک شنبه 16 بهمن 1390برچسب:, :: 19:2 :: نويسنده : شوریده
لبریزم از موج نومیدی از فقر و تنگ دستی زحسرت از تمام آن بالا نشینان شهر که در رفاه و آسایش قوطه ورند وافسوس می خورم از پشت شیشه های مغازه ها به لباسهای گرانقیمت که آرزوییست برای من و می بینم هر شب آن تجملهای بی حاصل غذاهای رنگارنگ که با نیش تری میهمانی گربه های شهر پر سور می شود و من مثل گربه های شهر پرسه در سطل زباله می زنم که شاید قدری فریاد کلاغ دل خود را ساکت کنم شنیدم کسی می گفت در این شهر پر از نعمت نیست گرسنه سر به بالین راست می گفت سیر می شویم از این همه اسراف در سطل زبالها و چه می شد اگر از آن اختلاسهای نجومی سهم من پر توقع سیر، میشد کمی راست می گفت من سیرم و آنان گشنه من به قطعه نانی سیر و آنان با آنهمه گشنه و به این امیدم که مانند آن کودک شکم بر پشت چسبیده نیستم و خدا را شکر گویم که هست زباله هایی در شهر و من سیرم شوریده چه داند از دل پر غم من چه خبر دارد شکم سیر از شکم گشنه من
سلام ای آرام قلبم سلام. سلام ای تسکین دردم سلام. سلام ای مهتاب در شب تاریکم سلام. سلام ای فریاد در همهمه ظلمت سلام. سلام ای غریب آشنا سلام. سلام ای روشنایی در ظلمت سلام. سلام منم غریبه، غریبه در غربت تو. غریبه در مظلومیت تو. غریبه در ندبه در عهد در فرج. دریابم ای موعود دریابم ای حاسد دریابم ای باسط دریابم ای ... دریابم ای یوسف گمگشته زهرا. منم غریبه در غربت جمعه ها. من شوریده دل من شوریده جان من شوریده حال. بدامت گرفتار کن ای حافظ الاسرار. سلام ای عصر و الزمان سلام .
|