A0:
|
دو شنبه 18 دی 1391برچسب:, :: 9:48 :: نويسنده : شوریده
نه دل مفتون دلبندی نه جان مدهوش دلخواهی رهی معیری
سه شنبه 21 شهريور 1391برچسب:, :: 9:38 :: نويسنده : شوریده
شادروان محمدحسن معیری متخلص به «رهی» در دهم اردیبهشت ماه ۱۲۸۸ هجری شمسی در تهران و در خاندانی بزرگ و اهل ادب و هنر چشم به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در تهران به پایان برد، آنگاه وارد خدمت دولتی شد و در مشاغلی چند خدمت کرد. از سال ۱۳۲۲ شمسی به ریاست کل انتشارات و تبلیغات وزارت پیشه و هنر (بعداً وزارت صنایع) منصوب گردید. پس از بازنشستگی در کتابخانهٔ سلطنتی اشتغال داشت. وی همچنین در انجمن موسیقی ایران عضویت داشت. رهی علاوه بر شاعری، در ساختن تصنیف نیز مهارت کامل داشت. وی در سالهای آخر عمر در برنامهٔ گلهای رنگارنگ رادیو در انتخاب شعر با داوود پیرنیا همکاری داشت و پس از او نیز تا پایان زندگی آن برنامه را سرپرستی میکرد. رهی در طول حیات خود سفرهایی به خارج از ایران داشت که از آن جمله است: سفر به ترکیه در سال ۱۳۳۶، سفر به اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۳۳۷ برای شرکت در جشن چهلمین سالگرد انقلاب اکتبر، سفر به ایتالیا و فرانسه در سال ۱۳۳۸ و دو بار سفر به افغانستان، یک بار در سال ۱۳۴۱ برای شرکت در مراسم یادبود نهصدمین سال در گذشت خواجه عبدالله انصاری و دیگربار در سال ۱۳۴۵، عزیمت به انگلستان در سال ۱۳۴۶ برای عمل جراحی، آخرین سفر وی بود. رهی معیری که تا آخر عمر مجرد زیست، در بیست و چهارم آبان سال ۱۳۴۷ شمسی پس از رنجی طولانی از بیماری سرطان معده بدرود زندگانی گفت و در مقبرهٔ ظهیرالدولهٔ شمیران به خاک سپرده شد.
سه شنبه 21 شهريور 1391برچسب:, :: 9:32 :: نويسنده : شوریده
نداند رسم یاری بی وفا یاری که من دارم به آزار دلم کوشد دلآزاری که من دارم و گر دل را به صد خواری رهانم از گرفتاری دلازاری دگر جوید دل زاری که من دارم به خاک من نیفتد سایه سرو بلند او ببین کوتاهی بخت نگونساری که من دارم گهی خاری کشم از پا گهی دستی زنم بر سر بکوی دلفریبان این بود کاری که من دارم دل رنجور من از سینه هر دم می رود سویی ز بستر می گریزد طفل بیماری که من دارم ز پند همنشین درد جگر سوزم فزونتر شد هلاکم می کند آخر پرستاری که من دارم رهی آنمه بسوی من بچشم دیگران بیند نداند قیمت یوسف خریداری که من دارم رهی معیری
یک شنبه 19 شهريور 1391برچسب:, :: 13:31 :: نويسنده : شوریده
رفته بودم سر حوض سهراب سپهری
یک شنبه 19 شهريور 1391برچسب:, :: 13:22 :: نويسنده : شوریده
ساز دل من ناکوک است همه جا عِطر تنفر دارد تنم از خیسی سرد امشب یاد باران دارد همه از من دورند من به همه دورترم آشنا هست که مرا دست بگیرد به تمنای وصال ز چه باطل فکری است آشنا ها همه در فکر فرار ند همی شوریده به خیال عبس است باز هنوز تو ببین نیست کسی، همه رفتند تو به خیال یک نگاه نگران جا ماندی تو ببین نیست کسی همه رفتند تو بازم تنهایی
یک شنبه 19 شهريور 1391برچسب:, :: 13:20 :: نويسنده : شوریده
من از این نامهربانی های مردم کش از این بغض تنفر از این راه پر از ریگ ریا در این بیابان پر از خار رزالت در پس دین پر از شر و پر از هر چیز که غرقم کرده در این رود پر شور و خروش حرص و آز و کین خسته ام خسته ام از لبخندهای دروغین نقابی بر پس آن قلب پر کین خسته ام دیوارها بر من نگاهی پر ترحم می کنند از تمام تنهایی من حکایت می کنند منم محتاج لبخند آشنایی پر محبت نه آنکس که نگاهی از سر ذلت به این تنهایی اندازد خسته ام خسته از ...
چهار شنبه 14 تير 1391برچسب:, :: 10:11 :: نويسنده : شوریده
پا به پای کودکی هایم بیا · کفش هایت را به پا کن تا به تا
· قاه قاه خنده ات را ساز کن
· باز هم با خنده ات اعجاز کن
· پا بکوب و لج کن و راضی نشو
· با کسی جز عشق همبازی نشو
· بچه های کوچه را هم کن خبر
· عاقلی را یک شب از یادت ببر
· خاله بازی کن به رسم کودکی
· با همان چادر نماز پولکی
· طعم چای و قوری گلدارمان
· لحظه های ناب بی تکرارمان
· مادری از جنس باران داشتیم
· در کنارش خواب آسان داشتیم
· یا پدر اسطوره دنیای ما
· قهرمان باور زیبای ما
· قصه های هر شب مادربزرگ
· ماجرای بزبز قندی و گرگ
·
·
·
· غصه هرگز فرصت جولان نداشت
· خنده های کودکی پایان نداشت
· هر کسی رنگ خودش بی شیله بود
· ثروت هر بچه قدری تیله بود
· ای شریک نان و گردو و پنیر !
· همکلاسی ! باز دستم را بگیر
· مثل تو دیگر کسی یکرنگ نیست
· آن دل نازت برایم تنگ نیست ؟
· حال ما را از کسی پرسیده ای؟
· مثل ما بال و پرت را چیده ای ؟
· حسرت پرواز داری در قفس؟
· می کشی مشکل در این دنیا نفس؟
· سادگی هایت برایت تنگ نیست ؟
· رنگ بی رنگیت اسیر رنگ نیست ؟
· رنگ دنیایت هنوزم آبی است ؟
· آسمان باورت مهتابی است ؟
· هرکجایی شعر باران را بخوان
· ساده باش و باز هم کودک بمان
· باز باران با ترانه ، گریه کن !
· کودکی تو ، کودکانه گریه کن!
· ای رفیق روز های گرم و سرد
· سادگی هایم به سویم باز گرد!
یک شنبه 24 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 10:39 :: نويسنده : شوریده
زن دم درگاه بود
پنج شنبه 3 فروردين 1391برچسب:, :: 13:9 :: نويسنده : شوریده
عیدتان مبارک
یک شنبه 28 اسفند 1390برچسب:, :: 22:2 :: نويسنده : شوریده
علی کوچیکه ادامه مطلب ...
یک شنبه 14 اسفند 1390برچسب:, :: 8:7 :: نويسنده : شوریده
از پیش من برو که دل آزارم
شنبه 13 اسفند 1390برچسب:, :: 9:8 :: نويسنده : شوریده
ديروز ازهرچه بودگذشتيم امروزازهرچه بوديم گذشتيم انجاپشت خاكريزبوديم واينجادرپناه ميز ديروزدنبال گمنامي بوديم و امروزمواظبيم ناممان گم نشود جبهه بوي ايمان ميداد و اينجا ايمانمان بوميدهد
چهار شنبه 10 اسفند 1390برچسب:, :: 11:49 :: نويسنده : شوریده
پر از هوسم نفرت انگیزم سر تا پا در لجنم دل به تو گیرم شور عاشقی در من یا که در هوسم سر در گریبانم نمی دانم عاشقم یا که هوس بازم ای نازترین نیکو ترین راست ترینم در دریای هوس دل تک تاز ترینم دریاب که در بند دیو نفسم آزاد کن این دل در بندم در توبه باز است هنوز ؟ یا که بسته شده بر رویم ؟ چه نیکو سخنی سرود نظامی بیطمعیم از همه سازندهای جز تو نداریم نوازندهای از پی تست اینهمه امید و بیم هم تو ببخشای و ببخش ای کریم چاره ما ساز که بی داوریم گر تو برانی به که روی آوریم
چهار شنبه 10 اسفند 1390برچسب:, :: 11:17 :: نويسنده : شوریده
در دلم اگر از عشق خبری نیست، که هست مهربانی به تمام نگه تو در دل من باقیست فاصله این دل من از دل تو به اندازه یک لبخند است لب من بر لب تو خنده کنان می رقصند این همه شور و شعف را تو نگیر از دل من چه نگرانی دل من ارام باش می رسد هر لحظه خبری از دل او چه نگرانی دل من اخم نکن مینشیند نقش نقاش زبر دست دلش بر لب سرخ پر آتشدانش
چهار شنبه 10 اسفند 1390برچسب:, :: 8:45 :: نويسنده : شوریده
لای لای، ای پسر کوچک من
سه شنبه 9 اسفند 1390برچسب:, :: 12:3 :: نويسنده : شوریده
می نویسم از این و آن می نویسم تا بگم از غمم می نویسم از نگاه خسته می نویسم از این دوری از این ره بی انتها می نویسم از نمنم بارون از این قطره های سنگین از این غمی که می غلتد از نگاه خسته دریا می نویسم از تو که دوری از این جریان بی الایش دریا از این موج نهفته در درون حنجره از این وسعت پاکی ساده می نویسم از این اوج دریا مینویسم از ان افتادگی در عرش چون بید، مجنون، عاشق مینویسم از تو ... می خروشی از من چه طوفانی چه گردابی ، چه بی رحمی. منم، منم آن ماهی کوچک، ظعیفم و تنها. عاشق، مجنون، منم آن ماهی مشگی تنها در آن تنگ کوچک خسته از تنگی دنیام, تو بخشیدی دنیاتو خسته بودم ولی آسوده بودم تو عاشقم کردی عاشق آسمون آبیت زمین نیلیت نگفتم خستم نگفتم پر از رنجم نگفتم ازردم نگفتم پر از فریادم نگفتم طوفانیم به دنبال آرامش پس چرا بی رحمی چرا طوفانی چرا گردابی می خروشی.... منم مثل تو تنهام بمون پیشم
دو شنبه 8 اسفند 1390برچسب:, :: 9:6 :: نويسنده : شوریده
پروین اعتصامی
یک شنبه 7 اسفند 1390برچسب:, :: 10:12 :: نويسنده : شوریده
بسماللهالرحمنالرحيم، ارحمالراحمين، ربالعالمين و صليالله علي محمد والهالطاهرين، انالله و انااليه راجعون.
یک شنبه 7 اسفند 1390برچسب:, :: 9:56 :: نويسنده : شوریده
محمد بن علی بن ملکداد تبریزی، ملقب به شمسالدین، یا شمس تبریزی (۵۸۲-پس از ۶۴۵ هجری قمری) از صوفیان پارسی زبان و مسلمان مشهور سدهٔ هفتم هجری است. سخنان وی را که در مجالس مختلف بر زبان آورده، مریدان گردآوری کردهاند که به نام «مقالات شمس تبریزی» معروف است. از زندگی شمس تبریزی و احوال شخصی او تا آنگاه که مقالات شمس کشف شد خبر مهمی در دست نبود. قدیمیترین مدارک درباره شمس تبریزی، ابتدانامه سلطان ولد و رساله سپهسالار است که گفته «هیچ آفریدهای را بر حال شمس اطلاعی نبوده چون شهرت خود را پنهان میداشت و خویش را در پرده اسرار فرو میپیچید». در کتاب مقالات اگر چه شمس تبریزی به شرح احوال و معرفی پیشینه خود نپرداختهاست اما میتوان او را از میان توصیفات و خاطرات بازشناخت، توصیفاتی که او به مناسبتهای گوناگون درباره افراد و اقوال مطرح میکند. درباره پدر و مادر شمس تبریزی آن قدر میدانیم که او در مقالات آنها را به نازکدلی و مهربانی توصیف میکند و اینکه آنها شمس تبریزی را نازپرورده کرده بودند: «این عیب از پدر و مادر بود که مرا چنین به ناز برآوردند.» شمس تبریزی در جایی درباره پدر خود میگوید: «نیک مرد بود... الا عاشق نبود، مرد نیکو دیگر است و عاشق دیگر...» «پدر از من خبر نداشت. من در شهر خود غریب، پدر از من بیگانه، دلم از او میرمید. پنداشتمی که بر من خواهد افتاد. به لطف سخن میگفت، پنداشتم که مرا میزند، از خانه بیرون میکند» شمس تبریزی در محضر استادانی چون شمس خونجی تحصیل میکرده است. او سپس به سیر و سلوک پرداخت و در نزد پیران طریقت، بزرگانی چون پیر سلهباف و پیر سجاسی، به کسب معرفت پرداخت. شمس تبریزی چنان که از مقالات او بر میآید از برخی از بزرگان زمان خود نیز تأثیر پذیرفته بود، و از آن میان نامهای شهاب هریوه (اندیشمند خردگرا)، فخر رازی، اوحدالدین کرمانی و محیالدین ابن عربی در مقالات شمس آمده است. ادامه مطلب ...
چهار شنبه 26 بهمن 1390برچسب:, :: 13:3 :: نويسنده : شوریده
نیست یاری تا بگویم راز خویش
چهار شنبه 26 بهمن 1390برچسب:, :: 8:26 :: نويسنده : شوریده
بسم الله الرحمن الرحیم مَن طَلَبَنی وَجَدَنی وَ مَن وَجَدَنی عَرَفَنی وَ مَن عَرَفَنی عَشَقَنی وَ مَن عَشَقَنی عَشَقتُهُ وَ مَن عَشَقتُهُ قَتَلتُهُ وَ مَن قَتَلتُهُ فَعَلی دِیَتُه وَ مَن عَلی دِیَتُه وَ اَنَا دِیَتُه هرکس من را طلب می کند می یابد مرا، و کسیکه مرا یافت می شناسد مرا، و کسیکه من را دوست داشت، عاشق من می شود و کسیکه عاشق من می شود، من عاشق او می شوم و کسیکه من عاشق او بشوم، او را می کشم و کسیکه من او را بکشم، خونبهایش بر من واجب است، پس خون بهای او من هستم. هدف من از رفتن به جبهه این است که، اولاً به ندای "هل من ناصر ینصرنی" لبیک گفته باشم و امام عزیز و اسلام را یاری کنم و آن وظیفه ای را که امام عزیزمان بارها در پیامها تکرار کرده، که هرکس که قدرت دارد واجب است که به جبهه برود، و من می روم که تا به پیام امام لبیک گفته باشم. آرزوی من پیروزی اسلام و ترویج آن در تمام جهان است و امیدوارم که روزی به یاری رزمندگان، تمام ملتهای زیر سلطه آزاد شوند و صدام بداند که اگر هزاران هزار کشور به او کمک کند او نمی تواند در مقابل نیروی اسلام مقاومت کند. من به جبهه می روم و امید آن دارم که پدر و مادرم ناراحت نباشند، حتی اگر شهید شدم، چون من هدف خود را و راه خود را تعیین کرده ام و امیدوارم که پیروز هم بشوم. پدر و مادر مهربان من! از زحمات چندین ساله شما متشکرم. من عاشق خدا و امام زمان گشته ام و این عشق هرگز با هیچ مانعی از قلب من بیرون نمی رود، تا اینکه به معشوق خود یعنی «الله» برسم. و بحق که ما می رویم که این حسین زمان و خمینی بت شکن را یاری کنیم و بحق که خداوند به کسانی که در راه او پیکار می کنند پاداش عظیم می بخشد. من برای خدا از مادیات گذشتم و به معنویات فکر کردم، از مال و اموال و پدر و مادر و برادر و خواهر چشم پوشیدم، فقط برای هدفم یعنی الله .....
دو شنبه 24 بهمن 1390برچسب:, :: 13:33 :: نويسنده : شوریده
سوزم بگدازم به تب عشق بمیرم به تمام حوس دل موج دریا بریزم من دیوانه عاشق به تمنا به تو آیم چه کریمی چه رحیمی تو نگارنده عشقی بنگارم بنویسم از سر خط نگارش تا ته خط بنویسم چه اطش دارم و من
چه دلم طوفان است
چه قراری به کف دل دادم تو مرا در دل آغوش رها کن تو لبانم به لبانت آشنا کن تا شود برکه بی موج دل من تا شود سرد این آتش شوریده دل من
دو شنبه 24 بهمن 1390برچسب:, :: 13:7 :: نويسنده : شوریده
یکروز بلند آفتابی
دو شنبه 24 بهمن 1390برچسب:, :: 12:58 :: نويسنده : شوریده
ابوالمؤید بلخی شاعر و نویسندهٔ ایرانی زادهٔ سدهٔ ۴ ه.ق در بلخ و دوران سامانیان است. اثر اصلی او شاهنامه بزرگ مؤیدی است (به نثر) که شاهنامهٔ بزرگ، شاهنامهٔ مؤیدی و شاهنامهٔ بوالمؤید نیز خوانده میشود. تقریباً تمام آثار وی از میان رفتهاست و اطلاع چندانی پیرامون زندگی وی در دست نیست. تاریخ سیستان اثری به نام کتاب گرشاسپ (گرشاسپنامه) از وی نام میبرد که احتمالاً جزئی از شاهنامهٔ او بودهاست. همچنین است اخبار نریمان. وی نخستین کسی است که داستان یوسف و زلیخا را به نظم کشید. اگرچه از اشعار این منظومهٔ او چیزی باقی نمانده، در مقدمه آن چنین آمده است:
شاهنامهٔ وی کتابی در شرح تاریخ و داستانهای ایران قدیم و شامل بسیاری از روایات و داستانهای ایرانیان از پهلوانان و پادشاهان است که بعداً در دیگر آثار حماسی، از جمله «شاهنامه»ی فردوسی، از آنان سخن گفته شد. قدیمترین کتابی که از این اثر نام برده تاریخ بلعمی است که خود به تاریخ ۳۵۲ نوشته شده است. عجائبالبلدان اثر دیگر اوست که در قرن چهارم و اوائل قرن پنجم مشهور بوده و در تاریخ سیستان نیز چند بار از آن یاد شده است.
پنج شنبه 21 بهمن 1390برچسب:, :: 8:15 :: نويسنده : شوریده
پنج شنبه 20 بهمن 1390برچسب:, :: 19:13 :: نويسنده : شوریده
پنج شنبه 20 بهمن 1390برچسب:, :: 16:3 :: نويسنده : شوریده
ابوالحسن شهید بن حسین جهودانکی بلخی، معروف به شهید بلخی، شاعر و متکلم و حکیم پایان سده سوم و چهارم هجری (درگذشت ۳۲۵ هجری قمری) است. او بنا به گفته ابن ندیم فیلسوفی بوده که علاوه بر تألیفاتی که داشته به مناظره با سایر فلاسفه ازجمله زکریای رازی نیز دست مییازید. او استاد علوم اوایل(مجموعه معارف یونان) بود. در خط نیز استاد بود و اشعار عربی هم داشت.او از بلخ به چغانیان نزد ابوعلی محتاج رفت. از جمله ممدوحان او نصرابناحمد سامانی و ابوعبدالله محمدبن احمد جیهانی وزیر سامانیان را ذکر کردهاند. شهید بلخی از پیشگامان شعر فارسی است و مانند رودکی نزد شعرای بعد از خود مورد احترام بوده و او را در ردیف رودکی قرار دادهاند. از اشعار او:
امروزه از اشعار وی بیش از صد بیت باقی نمانده است. او به فارسی و عربی شعر سروده است.
پنج شنبه 20 بهمن 1390برچسب:, :: 11:53 :: نويسنده : شوریده
سم رب الصدیقین
چهار شنبه 19 بهمن 1390برچسب:, :: 11:2 :: نويسنده : شوریده
احمد شاملو (زادهٔ ۲۱ آذر ۱۳۰۴؛ ۱۲ دسامبر ۱۹۲۵، در خانهٔ شمارهٔ ۱۳۴ خیابان صفیعلیشاه - در تهران، درگذشتهٔ ۲ مرداد ۱۳۷۹؛ ۲۴ ژوئیه ۲۰۰۰ در شهرک دهکده، فردیس کرج) شاعر، نویسنده، فرهنگنویس، روزنامهنگار، پژوهشگر، مترجم ایرانی و از مؤسسان و دبیران کانون نویسندگان ایران در قبل و بعد از انقلاب بود. آرامگاه او در امامزاده طاهر کرج واقع شده است. در دورهای از جوانی شعرهای خود را با تخلص الف. بامداد و الف.صبح منتشر میکرد. سرودن شعرهای آزادیخواهانه و ضد استبدادی، عنوان شاعر آزادی ایران را برای او به ارمغان آورده است. ادامه مطلب ...
چهار شنبه 19 بهمن 1390برچسب:, :: 10:32 :: نويسنده : شوریده
تسلیت ای قلب صبورم تسلیت تسلیت ای آرام جونم تسلیت تسلیت باختی هر چه ساختی تسلیت تسلیت به آرزو های بر باد رفته تسلیت تسلیت برای دل پاره پاره تسلیت تسلیت از نامه های پاره تسلیت تسلیت به اشکهای دونه دونم تسلیت تسلیت به این دل پر خونم تسلیت تسلیت به فریاد دلتنگی تسلیت تسلیت به چه ساده بودم که فکر کردم که می مونی چه ساده بودم تسلیت به ساده بودنم تسلیت تسلیت به دنیای تاریکم نور رفت عشق رفت گرمای وجود تو رفت شوریده تسلیت عشق مرد تسلیت
چهار شنبه 19 بهمن 1390برچسب:, :: 9:9 :: نويسنده : شوریده
بسم الله الرّحمن الرّحیم
یا الله، یا محمّد ،یا علی یا فاطمه زهرا یا حسن یا حسین یا علی یا محمّد یا جعفر یا موسی یا علی یا محمّد یا علی یا حسن یا مهدی (عج) و تو ای ولی مان یا روح الله! و شما ای پیروان صادق شهیدان. خدایا!
چگونه وصیت نامه بنویسم در حالی كه سراپا گناه و معصیت، و سراپا تقصیر و نافرمانیم؛ گرچه از رحمت و بخشش تو ناامید نیستم ولی ترسم از این است كه نیامرزیده از دنیا بروم؛ رفتنم خالص نباشد و پذیرفته درگاهت نشوم. یا رب! العفو . خدایا! نمیرم در حالی كه از ما راضی نباشی. ای وای كه سیه روی خواهم بود. خدایا! چقدر دوست داشتنی و پرستیدنی هستی! هیهات كه نفهمیدم! یا اباعبدالله شفاعت.
آه چقدر لذّت بخش است انسان آماده باشد برای دیدار ربّش! ولی چه كنم كه تهیدستم. خدایا! تو قبولم كن! سلام بر روح خدا، نجات دهنده ما از عصر حاضر، عصر ظلم و ستم ،عصر كفر و الحاد، عصر مظلومیت اسلام و پیروان واقعی اش. عزیزانم اگر شبانه روز شكرگزار خدا باشیم كه نعمت اسلام و امام را به ما عنایت فرموده باز كم است. آگاه باشیم كه سرباز راستین و صادق این نعمت شویم. خطر وسوسه های درونی و دنیا فریبی را شناخته و بر حذر باشیم كه صدق نیت و خلوص در عمل، تنها چاره ساز ماست. ای عاشقان اباعبدالله! بایستی شهادت را در آغوش گرفت، گونه ها بایستی از حرارت و شوقش سرخ شود و ضربان قلب تندتر بزند؛ بایستی محتوای فرامین امام را درك و عمل نماییم تا بلكه قدری از تكلیف خود را شكرگزاری به جا آورده باشیم. وصیت به مادرم و خواهران و برادران و اهل فامیل؛ بدانید اسلام تنها راه نجات و سعادت ماست، همیشه به یاد خدا باشید و فرامین خدا را عمل كنید. پشتیبان و از ته قلب، مقلّد امام باشید، اهمیت زیاد به دعاها و مجالس یاد اباعبدالله و شهدا بدهید كه راه سعادت و توشه آخرت است. همواره تربیت حسینی و زینبی بیابید و رسالت آنها را رسالت خود بدانید و فرزندان خود را نیز همانگونه تربیت دهید كه سربازانی با ایمان و عاشق شهادت و علمدارانی صالح، وارث حضرت ابوالفضل (ع) برای اسلام به بار آیند. از همه كسانی كه از من رنجیده اند و حقی بر گردن من دارند، طلب بخشش دارم و امیدوارم خداوند مرا با گناهان بسیار، بیامرزد. خدایا مرا پاكیزه بپذیر. مهدی باكری
سه شنبه 18 بهمن 1390برچسب:, :: 12:16 :: نويسنده : شوریده
سه شنبه 18 بهمن 1390برچسب:, :: 9:12 :: نويسنده : شوریده
وصیت نامه دکتر چمران ای محبوب من، آخر تو مرا نشناختی! زیرا حجب و حیا مانع آن بود که من خود را به تو بنمایانم، یا از عشق سخن برانم یا از سوز درونی خود بازگو کنم… اما من، منی که وصیت می کنم، منی که تو را دوست می دارم… آدم ساده ای نیستم!… من خدای عشق و پرستشم، من نماینده حق و مظهر فداکاری و گذشت و تواضع و فعالیت و مبارزه ام، آتشفشان درون من کافیست که هر دنیایی را بسوزاند، آتش عشق من به حدی است که قادر است هر دل سنگی را آب کند، فداکاری من به اندازه ای است که کمتر کسی در زندگی به آن درجه رسیده است … به سه خصلت ممتاز شده ام: ادامه مطلب ...
دو شنبه 17 بهمن 1390برچسب:, :: 18:12 :: نويسنده : شوریده
زندگی شخصیویلیام شکسپیر در ۲۳ آوریل سال ۱۵۶۴ در انگلستان در شهر استراتفورد متولد شد.شهرت شکسپیر به عنوان شاعر، نویسنده، بازیگر و نمایشنامه نویس منحصر به فرد است و برخی او را بزرگترین نمایشنامه نویس تمام دوران میدانند اما بسیاری از حقایق زندگی او مبهم است. ادامه مطلب ...
دو شنبه 17 بهمن 1390برچسب:, :: 10:0 :: نويسنده : شوریده
چه غریبم در شهر غریبی که در این شهر پر از کفرو دروغ رنگ باخته ام شده ام هم رنگش شده ام رنگ به رنگ گاه به سیاهی هم رنگ گاه به سفیدش یک رنگ من از اینجا خستم خسته ام از همه عمری که به باطل سر شد خسته از آن همه قصری که بساختم بر آب سیل آمد و بردش هرچه ساخته بودم بر آب کج بساختم همی هر چه بنیان کج رفت تا ثریا باطل من شوریده در در این شهر به باطل رفتم راه کج بود و به کج راه سیاهی رفتم
دو شنبه 17 بهمن 1390برچسب:, :: 9:10 :: نويسنده : شوریده
سم الله الرحمن الرحیم
یک شنبه 16 بهمن 1390برچسب:, :: 22:29 :: نويسنده : شوریده
شیرشب آمد مرا وقت غریدن است ادامه مطلب ...
یک شنبه 16 بهمن 1390برچسب:, :: 19:16 :: نويسنده : شوریده
به نام خدا
یک شنبه 16 بهمن 1390برچسب:, :: 19:11 :: نويسنده : شوریده
فقر ، همان گرد و خاکی است که بر کتابهای فروش نرفتهء یک کتابفروشی می نشیند …… فقر ، تیغه های برنده ماشین بازیافت است ، که روزنامه های برگشتی را خرد میکند …… فقر ، کتیبهء سه هزار ساله ای است که روی آن یادگاری نوشته اند ….. فقر ، پوست موزی است که از پنجره یک اتومبیل به خیابان انداخته میشود ….. دکتر علی شریعتی
یک شنبه 16 بهمن 1390برچسب:, :: 19:2 :: نويسنده : شوریده
لبریزم از موج نومیدی از فقر و تنگ دستی زحسرت از تمام آن بالا نشینان شهر که در رفاه و آسایش قوطه ورند وافسوس می خورم از پشت شیشه های مغازه ها به لباسهای گرانقیمت که آرزوییست برای من و می بینم هر شب آن تجملهای بی حاصل غذاهای رنگارنگ که با نیش تری میهمانی گربه های شهر پر سور می شود و من مثل گربه های شهر پرسه در سطل زباله می زنم که شاید قدری فریاد کلاغ دل خود را ساکت کنم شنیدم کسی می گفت در این شهر پر از نعمت نیست گرسنه سر به بالین راست می گفت سیر می شویم از این همه اسراف در سطل زبالها و چه می شد اگر از آن اختلاسهای نجومی سهم من پر توقع سیر، میشد کمی راست می گفت من سیرم و آنان گشنه من به قطعه نانی سیر و آنان با آنهمه گشنه و به این امیدم که مانند آن کودک شکم بر پشت چسبیده نیستم و خدا را شکر گویم که هست زباله هایی در شهر و من سیرم شوریده چه داند از دل پر غم من چه خبر دارد شکم سیر از شکم گشنه من
|