|
چهار شنبه 19 بهمن 1390برچسب:, :: 9:9 :: نويسنده : شوریده
بسم الله الرّحمن الرّحیم
یا الله، یا محمّد ،یا علی یا فاطمه زهرا یا حسن یا حسین یا علی یا محمّد یا جعفر یا موسی یا علی یا محمّد یا علی یا حسن یا مهدی (عج) و تو ای ولی مان یا روح الله! و شما ای پیروان صادق شهیدان. خدایا!
چگونه وصیت نامه بنویسم در حالی كه سراپا گناه و معصیت، و سراپا تقصیر و نافرمانیم؛ گرچه از رحمت و بخشش تو ناامید نیستم ولی ترسم از این است كه نیامرزیده از دنیا بروم؛ رفتنم خالص نباشد و پذیرفته درگاهت نشوم. یا رب! العفو . خدایا! نمیرم در حالی كه از ما راضی نباشی. ای وای كه سیه روی خواهم بود. خدایا! چقدر دوست داشتنی و پرستیدنی هستی! هیهات كه نفهمیدم! یا اباعبدالله شفاعت.
آه چقدر لذّت بخش است انسان آماده باشد برای دیدار ربّش! ولی چه كنم كه تهیدستم. خدایا! تو قبولم كن! سلام بر روح خدا، نجات دهنده ما از عصر حاضر، عصر ظلم و ستم ،عصر كفر و الحاد، عصر مظلومیت اسلام و پیروان واقعی اش. عزیزانم اگر شبانه روز شكرگزار خدا باشیم كه نعمت اسلام و امام را به ما عنایت فرموده باز كم است. آگاه باشیم كه سرباز راستین و صادق این نعمت شویم. خطر وسوسه های درونی و دنیا فریبی را شناخته و بر حذر باشیم كه صدق نیت و خلوص در عمل، تنها چاره ساز ماست. ای عاشقان اباعبدالله! بایستی شهادت را در آغوش گرفت، گونه ها بایستی از حرارت و شوقش سرخ شود و ضربان قلب تندتر بزند؛ بایستی محتوای فرامین امام را درك و عمل نماییم تا بلكه قدری از تكلیف خود را شكرگزاری به جا آورده باشیم. وصیت به مادرم و خواهران و برادران و اهل فامیل؛ بدانید اسلام تنها راه نجات و سعادت ماست، همیشه به یاد خدا باشید و فرامین خدا را عمل كنید. پشتیبان و از ته قلب، مقلّد امام باشید، اهمیت زیاد به دعاها و مجالس یاد اباعبدالله و شهدا بدهید كه راه سعادت و توشه آخرت است. همواره تربیت حسینی و زینبی بیابید و رسالت آنها را رسالت خود بدانید و فرزندان خود را نیز همانگونه تربیت دهید كه سربازانی با ایمان و عاشق شهادت و علمدارانی صالح، وارث حضرت ابوالفضل (ع) برای اسلام به بار آیند. از همه كسانی كه از من رنجیده اند و حقی بر گردن من دارند، طلب بخشش دارم و امیدوارم خداوند مرا با گناهان بسیار، بیامرزد. خدایا مرا پاكیزه بپذیر. مهدی باكری
سه شنبه 18 بهمن 1390برچسب:, :: 12:16 :: نويسنده : شوریده
سه شنبه 18 بهمن 1390برچسب:, :: 9:12 :: نويسنده : شوریده
وصیت نامه دکتر چمران ای محبوب من، آخر تو مرا نشناختی! زیرا حجب و حیا مانع آن بود که من خود را به تو بنمایانم، یا از عشق سخن برانم یا از سوز درونی خود بازگو کنم… اما من، منی که وصیت می کنم، منی که تو را دوست می دارم… آدم ساده ای نیستم!… من خدای عشق و پرستشم، من نماینده حق و مظهر فداکاری و گذشت و تواضع و فعالیت و مبارزه ام، آتشفشان درون من کافیست که هر دنیایی را بسوزاند، آتش عشق من به حدی است که قادر است هر دل سنگی را آب کند، فداکاری من به اندازه ای است که کمتر کسی در زندگی به آن درجه رسیده است … به سه خصلت ممتاز شده ام: ادامه مطلب ...
دو شنبه 17 بهمن 1390برچسب:, :: 18:12 :: نويسنده : شوریده
زندگی شخصیویلیام شکسپیر در ۲۳ آوریل سال ۱۵۶۴ در انگلستان در شهر استراتفورد متولد شد.شهرت شکسپیر به عنوان شاعر، نویسنده، بازیگر و نمایشنامه نویس منحصر به فرد است و برخی او را بزرگترین نمایشنامه نویس تمام دوران میدانند اما بسیاری از حقایق زندگی او مبهم است. ادامه مطلب ...
دو شنبه 17 بهمن 1390برچسب:, :: 10:0 :: نويسنده : شوریده
چه غریبم در شهر غریبی که در این شهر پر از کفرو دروغ رنگ باخته ام شده ام هم رنگش شده ام رنگ به رنگ گاه به سیاهی هم رنگ گاه به سفیدش یک رنگ من از اینجا خستم خسته ام از همه عمری که به باطل سر شد خسته از آن همه قصری که بساختم بر آب سیل آمد و بردش هرچه ساخته بودم بر آب کج بساختم همی هر چه بنیان کج رفت تا ثریا باطل من شوریده در در این شهر به باطل رفتم راه کج بود و به کج راه سیاهی رفتم
دو شنبه 17 بهمن 1390برچسب:, :: 9:10 :: نويسنده : شوریده
سم الله الرحمن الرحیم
یک شنبه 16 بهمن 1390برچسب:, :: 22:29 :: نويسنده : شوریده
شیرشب آمد مرا وقت غریدن است ادامه مطلب ...
یک شنبه 16 بهمن 1390برچسب:, :: 19:16 :: نويسنده : شوریده
به نام خدا
یک شنبه 16 بهمن 1390برچسب:, :: 19:11 :: نويسنده : شوریده
فقر ، همان گرد و خاکی است که بر کتابهای فروش نرفتهء یک کتابفروشی می نشیند …… فقر ، تیغه های برنده ماشین بازیافت است ، که روزنامه های برگشتی را خرد میکند …… فقر ، کتیبهء سه هزار ساله ای است که روی آن یادگاری نوشته اند ….. فقر ، پوست موزی است که از پنجره یک اتومبیل به خیابان انداخته میشود ….. دکتر علی شریعتی
یک شنبه 16 بهمن 1390برچسب:, :: 19:2 :: نويسنده : شوریده
لبریزم از موج نومیدی از فقر و تنگ دستی زحسرت از تمام آن بالا نشینان شهر که در رفاه و آسایش قوطه ورند وافسوس می خورم از پشت شیشه های مغازه ها به لباسهای گرانقیمت که آرزوییست برای من و می بینم هر شب آن تجملهای بی حاصل غذاهای رنگارنگ که با نیش تری میهمانی گربه های شهر پر سور می شود و من مثل گربه های شهر پرسه در سطل زباله می زنم که شاید قدری فریاد کلاغ دل خود را ساکت کنم شنیدم کسی می گفت در این شهر پر از نعمت نیست گرسنه سر به بالین راست می گفت سیر می شویم از این همه اسراف در سطل زبالها و چه می شد اگر از آن اختلاسهای نجومی سهم من پر توقع سیر، میشد کمی راست می گفت من سیرم و آنان گشنه من به قطعه نانی سیر و آنان با آنهمه گشنه و به این امیدم که مانند آن کودک شکم بر پشت چسبیده نیستم و خدا را شکر گویم که هست زباله هایی در شهر و من سیرم شوریده چه داند از دل پر غم من چه خبر دارد شکم سیر از شکم گشنه من
|